loading...
یامهدى ادرکنى
ADMIN بازدید : 6 چهارشنبه 14 فروردین 1392 نظرات (0)

نگاه سرد مردم بود و آتش

صدا بين صدا گم بود و آتش

بجاي تسليت با دسته ي گل

هجوم قوم هيضم بود و آتش

***

گرفتي از مدينه گفتنت را

دريغ از من نمودي ديدنت را

ولي با من بگو ساعت به ساعت

چرا كردي عوض پيراهنت را

***

كمي از غسل زير پيرهن ماند

كمي از خون خشك بر بدن ماند

كفن را در بغل بگرفت و بو كرد

همان طفلي كه آخر بي كفن ماند

دوبیتی هایی از جواد حيدري

من بودم باب هل اتي را بستند

امكان رسيدن به خدا را بستند

اي كاش بميرم كه خجالت زده ام

من بودم و دست مرتضي را بستند

***
عمريست رهين منت زهرائيم

مشهور شده به عزت زهرائيم

مُرديم اگر به قبر ما بنويسيد

ماپير غلام حضرت زهرائيم

***
ما زنده به لطف و رحمت زهرائيم

مامور براي خدمت زهرائيم

روزي كه تمام خلق حيران هستند

ما منتظر شفاعت زهرائيم

***

یتیمان جز دو چشم تر ندارند

به غیر از خاک غم بر سر ندارند

چو مادر مرده ها باید فغان کرد

که طفلان علی مادر ندارند

دوبیتی هایی از محمدزمانی

چه حالی داده دل را دست مادر

که می شستی زدنیا دست مادر

از آن سیلی مگر چشمت نمی دید

که می جستی مرا با دست مادر

***

آنان که بر این خانه هجوم آوردند

در خاک نهال کینه را پروردند

در کعبه علی شکسته بتها شان را

اکنون به در خانه تلافی کردند

***

خون است که روی خاک خشت افتاده است

داغ است به قلب سر نوشت افتاده است

خیزید وفرشته را به بیرون ببرید

آتش به در باغ بهشت افتاده است

***

بر چهره شکوه آسمانی داری

یک پنجره باغ ارغوانی داری

ای رزم تو بین کوچه ودرپس در

بر سینه مدال قهرمانی داری

دو بيتي و رباعيات مصيبت از مرحوم حاج احمد آروني(آرام دل)

الهي داد از اين دل داد  از اين دل

كنار قبر زهرا كرده منزل

بگو زهرا زجا خيزد ببيند

كه ا شك ديده كردخاك او گل

***

چه فخري خالق از تو بنده كرده

كه خونت دين حق زيبنده كرده

ولي زهرا: محبتهاي زينب  

علي را روز و شب شرمنده كرده

***

چنان داغت دلم غمناك كرده

كه دست من تو را در خاك كرده

بجايت زينب مظلومه تو

غبار غم ز رويم پاك كرده

***

ز سو زدل كنم گريه برايت

كه ديگر نشنوم زهرا صدايت

در و ديوار خانه با نگاهم

بيادم آورد آ ن ناله هايت

***

كنار تربتت اندر دل شب

بود نام تو زهرا جاري از لب

به خانه تا روم با ديده تر

كشد ناز مرا مظلومه زينب

***

اگر محور به هر امكان علي بود

ولي بر فاطمه مهمان علي بود

كنار تربتت مظلومه زهرا

سر شب تا سحر گريان علي بود

***

چه شبهايي به يادت گريه كردم

زديده دامنم پر لاله كردم

دگر نبود توانم خيزم از جا

نهان تا كه تو هجده ساله كردم

***

چنان دست علي آتش برافروخت

كه حتي ميخ در در شعله اش سوخت

نداند كس بجز مولي الموالي

چگونه ميخ در آن سينه را دوخت

***

سوزاند دل فاطمه را آتش كين

بين در و ديوار شده نقش زمين

با پهلوي فاطمه چها كرد لگد

كاندر يم خون از او شده سقط جنين

***

بر خلق جهان كه گشته معلوم علي

از حق خودت شدي تو محروم علي

بر كنگره ي عرش بجان حسنين

با اشك نوشته است، مظلوم علي

***

چون مرغ سحر شكسته باشد بالم

يك تن نبود فاطمه پرسد حالم

رفتي تو ولي جان نبي روح علي

بي تو به خدا صفا ندارد عالم

 

مرثيه از زبان زينب سلام الله عليها

غم دوران من گردد يتيمي

كه هم پيمان من گردد يتيمي

من از قد كمانت حتم دارم

بلاي جان من گردد يتيمي

***

نمي گويم كه تو نا مهرباني

زبس خون رفته از تو ناتواني

دلم خواهد در آغوشم بگيري

چه سازم كه شكسته استخواني

***

مكن مخفي به سينه آه، مادر

مرا كن از غمت آگاه ،مادر

مشو راضي پس از تو زنده باشم

گل خود را ببر همراه ،مادر

***

 

همي گردم به دنبال بهانه

زنم بوسه به جاي تازيانه

چو لبخند از لبانت رفته مادر

صفائي نيست در اين آشيانه

***

تو كه ركن تمام كائناتي

چرا با كودكان كم التفاتي

گمانم قبل تو زينب بميرد

شنيده ناله ي عجل وفاتي

***

تمناي دل زينب همينه

كه روي زانو مادر بشينه

الهي اين چه درد بي دوائي است

كه دختر روي مادر را نبينه

 

سروده جواد حيدري

 دوبیتی های شاعران دیگر

چو مي اُفتد به چشمم گاهواره

نفس مي گردد از غم پُر شماره

الهي كاش محسن در برم بود

نمي شد قلبم از كين پاره پاره

كمال مومني

تو هم با کوفه هم دستی مدینه

نمک خوردی ولی پستی مدینه

کسی بر بازوی زهرا نمی زد

اگر دستم نمی بستی مدینه

شیخ رضا جعفری

 

اينها كه بسوي خانه ام تاخته اند

اينها كه مرا به گريه انداخته اند

با چادر و چوبه هاي بيت الاحزان

از بغض تو مشعل همگي ساخته اند

 رضا رسول زاده

ADMIN بازدید : 25 چهارشنبه 14 فروردین 1392 نظرات (0)
دیدیم که رایت علی سبز

از ذکر علی مدد گرفتیم
آن چیز که می شود گرفتیم

در بوتۀ آزمایش عشق
از نمرۀ بیست صد گرفتیم

محکوم به حبس عشق گشتیم
حکم ازلی ابد گرفتیم

 

دیدیم که رایت علی سبز
معجون هدایت علی سبز

در چمبر آسمان آبی
خورشید ولایت علی سبز

از بادۀ حق سیاه مستیم
اما ز حمایت علی سبز

شیرین شکایت علی زرد
فرهاد حکایت علی سبز

دستار شهادت علی سرخ
لبخند رضایت علی سبز

بر نامۀ ما سیاه رویان
امضای عنایت علی سبز

ADMIN بازدید : 3 چهارشنبه 14 فروردین 1392 نظرات (0)

بنگـر رحمــــــــــاءُ بینهــم را                  تكـــرار تـب غـــدیـر خــــم را

امروز علی غریب و تنهاست                 آماج هجوم اهرمن هاست

او كیست؟گلی زباغ زهرا (س)               پرورده درد و داغ زهرا (س)

او نـور دل بسیجیــان اســت            چون مادر خویش مهربان است

مستــم ز تبســم نمـــازش                لبخند چو غنچه، دل نوازش

چشمانش بوی عشق دارد                مستی ز سبوی عشق دارد

چون فاطمه پشتوانه اوست         تا هستم و هست دارمش دوست

ADMIN بازدید : 4 چهارشنبه 14 فروردین 1392 نظرات (0)
چند بیت از مثنوی بلندبالای شیعه

ساقي امشب باده از بالا بريز
باده از خم خانه مولا بريز

باده اي بي رنگ و آتش گون بده
زان که دوشم داده اي افزون بده

اي انيس خلوت شبهاي من
مي چکد نام تو از لب هاي من

محو کن در باده ات جام مرا
کربلايي کن سرانجام مرا

يا علي درويش و صوفي نيستم
فاش ميگويم که کوفي نيستم

ياعلي لعل عقيقي جز تو نيست
هيچ درويشي حقيقي جز تو نيست

لنگ لنگان طريقت را ببين
مردم دور از حقيقت را ببين

مست ميناي ولايت نيستم
سرخوش از شهد ولايت نيستم

خيل درويشان دکان آراستند
کام خود را تحت نامت خواستند

خلق را در اشتباه انداختند
يوسف ما را به چاه انداختند

کيستند اينان رفيق نيمه راه
وقت جانبازي به کنج خانقاه

فصل جنگ آمد تماشاگر شدند
صلح آمد لاله پرپر شدند

دل به کشکول و تبرزين بسته اند
بهر قتلت تيغ زرين بسته اند

موج ها از بس تلاطم کرده اند
راه اقيانوس را گم کرده اند

يا علي بار دگر اعجاز کن
مشتهاي کوفيان را باز کن

باز کن چشمان نازآلوده
را بنگر اين چشم نياز آلوده را

باز گو شعب ابي طالب کجاست
آن بيابان عطش غالب کجاست

تا ز جور پيروان بوالحکم
سنگ طاقت را ببندم بر شکم

تشنگي در ساغرم لب ريز شد
زخم تنهايي فساد انگيز شد

آتشي افکند بر جان و تنم
کين چنين بر آب و آتش مي زنم

تاول ناسور را مرحم کجاست
مرحم زخم بني آدم کجاست

مرحم ما جز تولاي تو نيست
يوسفي اما زليخاي تو کيست

شاهد اقبال در آغوش کيست؟
کيسه نان و رطب بر دوش کيست؟

کيست آن کس کز علي يادي کند
بر يتيمان من امدادي کند

دست گيرد کودکان شهر را
گرم سازد خانه هاي سرد را

اي جوانمردان جوان مردي چه شد؟
شيوه رندي و شبگردي چه شد؟

شيعگي تنها نماز و روزه نيست
آب تنها در ميان کوزه نيست

کوزه را پر کن ز آب معرفت
تا در او جوشد شراب معرفت

حرف حق را ازمحقق گوش کن
وز لب قرآن ناطق گوش کن

گوش کن آواز راز شاه را
صوت اوصيکم بتقو الله را

بعد از او بشنو و نظم امرکم
تا شوي آگاه بر اسرار خم

خم تو را سر شار مستي مي کند
بي نياز از هر چه هستي مي کند

هر چه هستي جان مولا مرد باش
گرقلندر نيستي شبگرد باش

اي خروس بي محل آواز کن
چشم خود بر بند و بالي بازکن

شد زمين لبريز مسکين و يتيم
ما گرفتار کدامين هيبتيم

با يتيمان چاره لا تقهر بود
پاسخ سايل و لا تنهر بود

دست بردار از تکبر وز خطا
شيعه يعني جود و انفاق و عطا

باده ی مما رزقناهم بنوش
ينفقون نوش و در انفاق کوش

هم بنوش و هم بنوشان زين سبو
لن تنالوا البرحتي تنفقوا

يا علي امروز تنها مانده ايم
در هجوم اهرمن ها مانده ايم

يا علي شام غريبان را ببين
مردم سر در گريبان را ببين

گردش گردونه را بر هم بزن
زخم هاي کهنه را مرحم بزن

مشکها در راه سنگين مي روند
اشک ها از ديده رنگين مي روند

مشکهاي خسته را بر دوش گير
اشکها را گرم در آغوش گير

حيدرا يک جلوه محتاج توام
دار برپا کن که حلاج توام

جلوه اي کن تا که موسايي کنم
يا به رقص آيم مسيحايي کنم

يک دوگام از خويشتن بيرون زنم
گام ديگر بر سر گردون زنم

گام بردارم ولي با ياد تو
سر نهم بر دامن اولاد تو

شيعه يعني شرح منظوم طلب
از حجاز و کوفه تا شام وحلب

شيعه يعني يک بيابان بي کسي
غربت صد ساله بي دلواپسي

شيعه يعني صد بيابان جستجو
شيعه يعني هجرت از من تا به او

شيعه يعني دست بيعت با غدير
بار ش ابر کرامت بر کوير

شيعه يعني عدل و احسان و وقار
شيعه يعني انحناي ذوالفقار

از عدالت گر تو مي خواهي دليل
ياد کن از آتش و دست عقيل

جان مولا حرف حق را گوش کن
شمع بيت المال را خاموش کن

اين تجمل ها که بر خوان شماست
زنگ مرگ و قاتل جان شماست

مي سزد کز خشم حق پروا کنيم
در مسير چشم حق پر وا کنيم

اين دو روز عمر مولايي شويم
مرغ اما مرغ دريايي شويم

شيعه يعني قسمت يک کاسه شير
بين نان خشک خود با يک اسير

چيست حاصل زين همه سيروسلوک
تاب وتاول چهره وچين وچروک

سالها صورت ز صورت باختيم
تا ز صورت ها کدورت يافتيم

يک نظر بر قامتي رعنا نبود
يک رسوخ از لفظ بر معنا نبود

گر چه قرآن را مرتب خوانده ايم
از قلم نقش مرکب خوانده ايم

سوره ها خوانديم بي وقف و سکون
کس نشد واقف به سر يسطرون

سر حق مستور مانده در کتاب
عالمان علم صورت در حجاب

اي برادر عالمان بي عمل
 همچو زنبورند لاکن بي عسل

علمها مصروف هيچ و پوچ شد
جان من برخيز وقت کوچ شد

از نفوذ نفس خود امداد گير
سير معني را ز مجنون ياد گير

اي خوش آن جهلي که ليلايي شويم
هر نفس لا گوي الايي شويم

تا به کي در لفظ ماني همچو من
سير معني کن چو هفتادو دو تن

همچو يحيي گر نهي سر در طبق
مي شود عريان به چشمت سّر حق

همچو يحيي گر نهي سر در طبق
مي شود عريان به چشمت سّر حق

شيعه يعني عشق بازي با خدا
يک نيستان تک نوازي با خدا

شيعه يعني هفت خطي درجنون
شيعه طوفان ميکند در کاف ونون

شيعه يعني تندر آتش فروز
شيعه يعني زاهد شب شير روز

شيعه يعني شير يعني شيرمرد
شيعه يعني تيغ عريان در نبرد

شيعه يعني تيغ، تيغ مو شکاف
شيعه يعني ذوالفقار بي غلاف

شيعه يعني سابقون السابقون
شيعه يعني يک تپش عصيان وخون

شيعه بايد آب ها را گل کند
خط سوم را به خون کامل کند

خط سوم خط سرخ اولياست
کربلا بارز ترين منظور ماست

شيعه يعني بازتاب آسمان
بر سر ني جلوه رنگين کمان

از لب ني بشنوم صوت تو را
صوت اني لا اري الموت تو را

يا حسين زلفت رها در باد شد
وز شميمش کربلا ايجاد شد

صبر کن ني از نفس افتاده است
ناله بر دوش جرس افتاده است

کاروان بي مير و بي پشت و پناه
در غل و زنجير مي افتد به راه

مي رود منزل به منزل در کوير
تا بگويد سرّ بيعت با غدير

شيعه يعني انتزاج نار و نور
شيعه يعني راس خونين در تنور

شيعه يعني هفت وادي اظطراب
شيعه يعني تشنگي در شط آب

مادر موسي که خود اهل ولاست
جرعه نوش از باده جام بلاست

در تب پژواک بانگ الرحيل
مي نهد فرزند بر دامان نيل

نيل هم خود شيعه مولاي ماست
اکمل اوييم و او اولاي ماست

شيعه يعني تيغ بيرون از نيام
اين سخن كوتاه كردم والسّلام

تعداد صفحات : 15

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    آمار سایت
  • کل مطالب : 72
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 4
  • آی پی دیروز : 15
  • بازدید امروز : 9
  • باردید دیروز : 49
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 9
  • بازدید ماه : 109
  • بازدید سال : 156
  • بازدید کلی : 1,775