loading...
یامهدى ادرکنى
... بازدید : 16 سه شنبه 20 فروردین 1392 نظرات (0)

.

 


نظامي زن انگليسي كه پس از بازگشت از ماموريت خود در عراق،
 فرزندش را در آغوش مي فشارد.

آهاي سرباز، آهاي مادر!...
گريه كن، تو حق داري گريه كني. شايد ماهها و سالهاست كه فرزندت را نديده اي.
فرزند دلبندت را. كودك معصومي كه تاب دوري مادر نداشته و حتماً از تو بيشتر، برايت دلتنگي مي كرده.
گريه كن سرباز، گريه كن تا سبك شوي...
گريه كن، بخاطر گوهر مادري كه از تو ستانده اند، و در عوض تو را مفتخر! كرده اند به اين لباسها.
اين لباسها كه اصلاً به قامت تو سازگار نيست...
گريه كن كه تاج زن بودن از سرت افتاده...
گريه كن كه هيچ لذتي به پاي مادري نمي رسد و تو را محروم كرده اند، ذائقه ات را خراب كرده اند...

اما
من چند حرف ديگر با تو دارم سرباز...
تو مادري، حق داري بچه ات را دوست داشته باشي... حق داري برايش دلتنگ شوي...

سوالي از تو دارم :
اين كودك را مي شناسي؟

مي بيني پدرش با چشمان بسته، چگونه صورتش را لمس ميكند؟
مي بيني چگونه كفشهايش را درآورده تا در آغوش پدر، گم شود ؟
اين پدر يكي از زندانيان تو و دوستان توست در عراق...
چه ميشد اگر اجازه ميدادي اين پدر، بچه اش را ببيند؟
فكر كردي فقط خودت به فرزندت عشق مي ورزي؟

اين دختر را چطور؟
 

حتماً او را ديده اي...
در كوچه پس كوچه هاي بصره... پاي برهنه مي دويد و خنده كودكانه اي بر لب داشت...
الان به نظرت لكه هاي سرخ روي لباسش، نقش گلهاي سرخ است يا رد پائي از خون تازه ؟
يا لكه هاي قرمز روي زمين، گلبرگهاي پرپر شده گلهاي پيراهن اوست؟
صورت ظريف او را با اسلحه اي كه در كنارش به دست گرفته اي چه كار؟
ببين چه گريه اي ميكند؟ چه خوني از صورتش جاري است؟
اين رنگين تر است يا خون فرزندت كه اينچنين در آغوشش كشيده اي؟
حال اين دخترك را خوب ببين. نتيجه كارتو وهمكاران توست و تا ابد با شما خواهد ماند.
اين است آنچه براي اين دختر و مردمش هديه برده اي...

اين پدر را ميشناسي؟


دارد به چه حالي، جسم بي جان دخترش را ميگذارد كنار بقيه جنازه ها.
يادت هست؟ همين چند شب قبل، خانه شان را بمباران كرديد.
تو و همقطارانت.

اين را چطور؟


 

اين اما مال افغانستان است.
شاهكار قديمي تر شما.
اما مگر زخم اين پدر كهنه مي شود؟
اين هم كادوي يكي دوسال قبل توست براي كوكان افغان.........

از اين دست اگر بخواهم برايت بياورم، بسيارست...
سردشت خودمان، شلمچه ، قانا... صبرا و شتيلا... و ....

...............
...............
...............

گريه كن سرباز
گريه كن، اما نه فقط براي دلتنگي فرزندت ...
شايد نپذيري، اما من در گريه هاي تو هيچ عاطفه اي نمي بينم سرباز!
گريه كن براي انسانيتي كه در زير پاي تو و رهبرانت لگد مال شده...
گريه كن براي عاطفه اي كه در وجودت مرده...
گريه كن براي شرف و آزادگي كه از دست داده ايد...

                                                        گريه كن سرباز..

 

... بازدید : 11 سه شنبه 20 فروردین 1392 نظرات (0)

فریاد حسین را شنیدیم همه .......... از کوفه به سوی او دویدیم همه

رفتیم به کربلا ولی برگشتیم .......... از شمر امان نامه خریدیم همه

 


نه شرم و حیا نه عار داریم از تو  .......... اما گله بیشمار داریم از تو

ما منتظر تو نیستیم آقا جان .......... تنها همه انتظار داریم از تو

 


یک عمر تو زخمهای ما را بستی .......... هر روز کشیدی به سر ما دستی

شعبان که به نیمه میرسد آقا جان .......... ما تازه بیادمان میاید هستی

 


از شنبه درون خود تلنبار شدیم .......... تا آخر پنجشنبه تکرار شدیم

خیر سرمان منتظر دیداریم .......... جمعه شده ظهر جمعه بیدار شدیم

 


هم چاه سر راه تو ماها بکنیم .......... هم از غم هجران تو هی دم بزنیم

این نامه چندم است شما میخوانید .......... داریم رکورد کوفه را میشکنیم

 


هر چند که خسته ایم از این حال نیا .......... شرمنده اگر ندارد اشکال نیا

ما خط تمام نامه هامان کوفیست .......... آقای گلم زبان من لال نیا

 


هر چند که بیمار تو هستیم همه .......... دیوانه و شیدای تو هستیم همه

بین خودمان بماند آقا عمریست .......... انگار طلبکار تو هستیم همه

 


ابریست هوا و بوی بارانی نیست .......... این عصر گرفته را که پایانی نیست

داریم همه فال تو را میگیریم .......... عکس تو درون هیچ فنجانی نیست

 


از مزرعه های کوچک بعضی ها .......... برچیده شود مترسک بعضی ها

آقا خودمانیم چه کیفی دارد .......... وقتی بزنی به برجک بعضی ها

 


این سنگ خدایان که تبر میشکنند .......... وقتی که بیایی از کمر میشکنند

بردار تبر را و بزن ابراهیم .......... بتهای بزرگ زود تر میشکنند

 


ما را نه غم در به دری خواهد کشت ......... نه غصه بی بال و پری خواهد کشت

تو آمده ای و ما همه بی خبریم .......... ما را غم این بی خبری خواهد کشت

 


بستیم به دست خویش پرهامان را .......... چیدیم به دست خویش پرهامان را

او آمده ما خبر نداریم ای کاش .......... از برف دراوریم سرهامان را

 


انگار نمیرسد به دریا جاده .......... در خویش زده همیشه در جا جاده

آقا نکند آمدنت دیر شود .......... من روی تو شرط بسته ام با جاده

 


آقا تو که خوب میتوانی مارا .......... از این همه غربت برهانی ما را

لای کلمات ندبه پنهان شده ایم .......... تا اینکه بیایی و بخوانی ما را

 


تا که همه جا بدون تو غم بخوریم .......... پس کی تو میایی آب زمزم بخوریم

این جمعه خدا کند بیایی آقا .......... یک نان و پنیر ساده با هم بخوریم

 


با آمدنت دل مرا دریا کن .......... این سوخته را جزیره خضرا کن

آقا تو مگر نه اینکه دنبال منی .......... من گمشده ام بیا مرا پیدا کن

 


چندیست دلم به کوچه عقل زده است

دیوانه چه داند که چه خوب و چه بد است

عشق تو به غیر درد سر نیست ولی

قربان سری که درد کردن بلد است

ADMIN بازدید : 22 پنجشنبه 15 فروردین 1392 نظرات (0)

اللهم صلي على فاطمة وابيها وبعلها وبنيها
والسر المستودع فيها عدد ما احاط به علمك
اللهم بحق فاطمة وابيها وبعلها وبنيها
اشف كل مريض اللهم رد كل غريب
اللهم اغني كل فقير
اللهم اكس كل عريان
اللهم اقض دين كل مدين
اللهم غير سوء حالنا بحسن حالك يا ارحم الراحمين
اللهم صلي على فاطمة وابيها وبعلها وبنيها والسر المستودع فيها
عدد ما احاط به علمك

تعداد صفحات : 15

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    آمار سایت
  • کل مطالب : 72
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 1
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 3
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 7
  • بازدید ماه : 7
  • بازدید سال : 54
  • بازدید کلی : 1,673