loading...
یامهدى ادرکنى
ADMIN بازدید : 4 چهارشنبه 14 فروردین 1392 نظرات (0)
سرسنگين

غصه ات اي ملك سوخته پر سنگين است

گريه ام روز و شب و شام و سحر سنگين است

كس زمن بعدِ تو بر صبر توقع نكند

بشكند چون كه كمر، درد كمر سنگين است

بانويم، هست يقينم كه ترا چشم زدند

وضع و حال تو بگويد كه نظر سنگين است

با علي حرف بزن تا كه نگويند به هم

با علي مثل همه فاطمه سرسنگين است

رمقي نيست كه حركت بدهي جسمت را

نتواني بزني بال كه پر سنگين است

تك و تنها وسط راه رهايم نكني

راهزن پر شده و بار سفر سنگين است

همه با ديدن روي تو چنين مي گفتند

دست آنكس كه تو را زد چه قدر سنگين است.

ADMIN بازدید : 3 چهارشنبه 14 فروردین 1392 نظرات (0)
سرسنگين

غصه ات اي ملك سوخته پر سنگين است

گريه ام روز و شب و شام و سحر سنگين است

كس زمن بعدِ تو بر صبر توقع نكند

بشكند چون كه كمر، درد كمر سنگين است

بانويم، هست يقينم كه ترا چشم زدند

وضع و حال تو بگويد كه نظر سنگين است

با علي حرف بزن تا كه نگويند به هم

با علي مثل همه فاطمه سرسنگين است

رمقي نيست كه حركت بدهي جسمت را

نتواني بزني بال كه پر سنگين است

تك و تنها وسط راه رهايم نكني

راهزن پر شده و بار سفر سنگين است

همه با ديدن روي تو چنين مي گفتند

دست آنكس كه تو را زد چه قدر سنگين است.

ADMIN بازدید : 0 چهارشنبه 14 فروردین 1392 نظرات (0)

جارو بدست مي شوي و كار مي كني

داري براي خانه غذا بار مي كني

شكر خدا كه پا شده اي راه مي روي

مثل قديم با همه رفتار مي كني

فضه براي تو اينجاست فاطمه

تقسيم كار با تن بيمار مي كني

لبخند مي زني دلم آرام تر شود

يا سقف خانه بر سرم آوار مي كني

وقتي سوال مي كنم امروز بهتري

جارو بدست مي شوي و كار مي كني

ADMIN بازدید : 2 چهارشنبه 14 فروردین 1392 نظرات (0)
 دانه دانه

حالا براي اينكه برگردي به خانه

ديگر نداري هيچ عذري و بهانه

از بس مرا كردي عصاي خويش آخر

تو از نفس افتادي و من هم زشانه

مردانگي كردي و با بال شكسته

پرواز كردي از كران تا بي كرانه

تسبيح بودي و علي سرگرم ذكرت

حالا ولي گشتي گسسته دانه دانه

فرياد يا فضه خذينيِ تو گم شد

در لابلاي خنده هاي وحشيانه

تو سعي خود را واقعا كردي ولي حيف

اين بار هم افتاده از دست تو شانه

ADMIN بازدید : 3 چهارشنبه 14 فروردین 1392 نظرات (0)

برگشا مهر خموشى از زبانت اى بقيع!
جاى زهرا بگو با زائرانت اى بقيع

ديده ى گريان ما را بنگر و، با ما بگو
در كجا خوابيده آن آرام جانت اى بقيع

لطف كن! گم كرده ى ما را نشان ما بده
بشكن اين مهر خموشى از زبانت اى بقيع

گر دهى بر من نشان از قبر زهرا، تا ابد
بر ندارم سر ز خاك آستانت اى بقيع! بر

گفت مولا: راز اين مطلب مگو با هيچكس
خوب بيرون آمدى از امتحانت اى بقيع!

گر ندارى اذن از مولا كه سازى بر ملا
لااقل با ما بگو از داستانت اى بقيع!

فاطمه با پهلوى بشكسته شد مهمان تو
ده خبر ما را ز حال ميهمانت اى بقيع!

آرزو دارد به دل (خسرو) كه تا صاحب زمان
بر ملا سازد مگر راز نهانت اى بقيع

تعداد صفحات : 15

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    آمار سایت
  • کل مطالب : 72
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 8
  • آی پی دیروز : 26
  • بازدید امروز : 10
  • باردید دیروز : 28
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 42
  • بازدید ماه : 42
  • بازدید سال : 89
  • بازدید کلی : 1,708